جدیدترین های نوروفیدبک و درمان های نوین علوم شناختی آزارا
چكيده
پژوهش حاضر با هدف بررسي خطاهاي شناختي که به عنوان زيربناي احساس فرد براي رفتار مي تواند بسيار تاثيرگذار باشد، انجام گرفت. هدف ما در اين تحقيق، بررسي انواع خطاهاي شناختي و زمينههاي پيدايش آن است تا از مسير شناخت آن ها، بتوانيم از بروز رفتارهاي منفي برخاسته از افکار منفي جلوگيري کنيم. روش تحقيق در اين پژوهش، روشي تحليلي است که بر مباني ديني مبتني بر آيات و روايات و دادههاي روانشناسي و علوم تربيتي انجام گرفته است. يافتهها نشان ميدهد که نگاه مثبت به رفتار و انگيزههاي انساني آن، در مواجهه با ديگران، مهمترين عاملي است که ما را از خطاهاي شناختي باز ميدارد. اين تحقيق نشان ميدهد که خطاهاي شناختي عمدتا برخاسته از حدسهاي غيرقطعي است و فردي که داراي خطاي فکري است، همواره ميخواهد رفتار ديگران را حدس بزند و بر اساس تحليل نادرست آنها را به اموري منفي متصف سازد،اما در باره خودش اعتقاد دارد که درست حدس ميزند. آن چه ضرورت دارد اينست که فرآيند ذهنخواني را بررسي کنيم و ببينيم دسترسي ما به افکار ديگران چگونه پديد ميآيد و چه دليل و شاهدي ميتوانيم پيدا کنيم که حدس ما با واقعيت منطبق است؟
کليد واژهها: حدسهايغيرمنطقي. خطاهاي شناختي، رضايت از زندگي، تفکر مثبت، ارتباط
مقدمه
معرفت درست و مطابق با واقعيت عامل مهمي براي يافتن حقيقت و آگاه شدن از زواياي مثبت زندگي است. ناآگاهي و آگاهي ناصحيح، انسان را در تحليل درست وقايع محيط پيرامون، دچار لغزش ميكند. اين امر در سازگاري و ناسازگاري افراد جامعه تأثير فراواني دارد و ميتواند زندگي انسان را تحت الشعاع قرار دهد. براي داشتن يك زندگي مطلوب، بايد از تحريف اطلاعات جلوگيري نمود.
پياژه معتقد است تفكر كودكان نسبت به بزرگسالان، نه فقط از لحاظ كمي، بلكه از لحاظ كيفي نيز متفاوت است. كودكان نسبت به بزرگسالان فقط اطلاعات كمتري ندارند، بلكه اين اطلاعات را نيز به گونهاي متفاوت پردازش ميكنند.1 كودك در دوره پيش عملياتي، يعني از دو تا هفت سالگي، در گفتار و تفكر، فقط به خودش ميانديشد. او نميتواند نقطه نظر ديگري را درك كند؛ فقط ميتواند چيزها را از ديدگاه خودش ببيند. بنابراين، تفكر او در اين دوره، از تعميم بيش از حد، تفكيك بيش از حد، جاندارپنداري و مصنوع گرايي برخوردار است.2 بزرگسالان، كه انتظار نميرود در فكر و شناخت خود اين گونه باشند، گاهي اين گونه فكر ميكنند و دچار خطا در فكر ميشوند. گاهي تجزيه و تحليل اطلاعات در ذهن ما تحريف ميشود. اين نوع تحريفها، كه خطاها و تحريفهاي شناختي ناميده ميشوند، به اشكال گوناگوني ظاهر ميشوند.3
خرسندي و ناخرسندي، آرامي و ناآرامي و عموم حالتهاي افراد، با فرايند تفكر فرد ارتباط مستقيم دارد. افراد مختلف در موقعيتهاي مشابه، به سبكهاي متفاوتي عمل ميكنند. حتماً اينها احساسات متفاوتي داشتهاند. مربيان، معلمان و والدين، براي تغيير رفتار فرزندان و جايگزيني رفتار مطلوب، ابتدا بايد نگرش و تفكر آنان را به دقت بررسي و ارزيابي كنند؛ زيرا مبناي رفتار آنان طرز تفكر آنهاست. بهترين راه براي تغيير رفتار، آن است كه احساس را عوض كنيم. احساس با تغيير افكار قابل تغيير است.
افكاري كه به صورت خودكار پديد ميآيند و حالت منفي دارند، به افكار «خودآيند منفي» معروف هستند و با يكديگر شباهتهايي دارند. اين افكار، به دليل تشابهي كه دارند، طبقهبندي ميشوند و اصطلاحاً به آنها «خطاهاي شناختي» ناميده ميشوند. در تمام صور خطاهاي شناختي، انسانها ذهن ديگران را ميخوانند، يا تلاش ميكنند احساسات و عقايد آنها را حدس بزنند. به حدس خود اعتقاد كامل دارند. اين در حالي است كه توانايي حدس قطعي را ندارند.4
سؤال اين است كه آيا دسترسي به افكار ديگران به راحتي پديد ميآيد؟ چه دليل و شاهدي ميتوان يافت كه حدس انسان درباره ديگران با واقعيت منطبق است؟
انواع خطاها
خطاهاي شناختي داراي انواعي است. لازم است هريك از آنها را به طور جداگانه مورد بررسي قرارداد و به كاركردهاي آنها پيبرد.
خطاي ذهن خواني5
ساختن فرضياتي در مورد افكار، احساسات و انگيزههاي يك فرد و بيان آن،6 يكي از خطاهاي شناختي است. در اثر خطاي ذهنخواني، فرد تلاش ميكند افكار، احساسات و تمايلات ديگران را به صورت منفي حدس بزند. اين بدبيني در همه موقعيتهاي طبيعي حتي نسبت به كساني كه از ظاهري غير دلخواه برخوردار هستند، خطا است.
اصل اوليه در نگاه به ديگران، اين است كه انسان «خوش بين» باشد. پيامبراكرم(ص) ميفرمايند: مؤمن عاقل نيست مگر اينكه ده ويژگي در او باشد: يكي از آنها اين است كه هركس را ميبيند و در مقايسه با خود ميسنجد، معتقد باشد او بهتر و باتقواتر است؛ يعني نگاهش به ديگران اين قدر مثبت باشد كه همه را بهتر ببيند؛ زيرا مردم دو دستهاند: برخي در ظاهر بهتر و باتقواتر و برخي بيتقواتر هستند. پس انسان زماني كه فرد باتقواتر را ميبيند، بايد در برابر او تواضع كند تا از او الگو بگيرد و زماني كه فردي به ظاهر بيتقوا را ميبيند، با خود بگويد: او گرچه از ظاهرش شرّ هويدا است، شايد باطن بهتري داشته باشد.7 اين حديث، با مضمون كمال عقل مؤمن از امام رضا(ع) نيز نقل شدهاست.8 با چنين رويكردي فرد به اين نتيجه ميرسد كه حتي از ظاهر منفي افراد نيز نميتوان باطن و درون آنان را حدس زد. اين نتيجة ايمان مؤمن است كه موجب ميشود انسان از تحليل اشتباه دور بماند.
ايمان مانعي است دروني كه از هرگونه تفسير گفتار و رفتار ديگران، به صورتي كه موجب جدايي افراد از يكديگر شود، جلوگيري ميكند و در فرايند اسناد مداخله ميكند و آن را در جهتگيري به نفع افراد جامعه سوق ميدهد.9 نوع احساس و هيجاناتي كه افراد تجربه ميكنند، به اسناد آنان بستگي دارد. ميتواند پيامدهاي روانشناختي مهمي در جهت ائتلاف يا اختلاف آحاد جامعه داشته باشد.
امير مؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «رفتارهاي ديگران را به بهترين صورت تصور كن و هيچ سخني از آنان را در جايي كه بتواني فضاي خيري براي آن در نظر بگيري، به بدي
تحليل نكن.»10
درصورتي كه بدبيني از روي حزم و احتياط باشد و براساس پيشينه رفتارهاي فرد به وجود آمده باشد؛ يعني شواهد و علائم زشتي آشكار باشد، بهگونهاي كه زشتي او امري عادي و متعارف باشد، امري بهجا و پسنديده است. حضرت علي(ع) ميفرمايند: «در زمانهاي كه خير و صلاح بر جامعه حاكم است، چنانكه به كسي بدبيني پيدا كني، ستم كردهاي و در زمانهاي كه فساد بر جامعه حاكم باشد و تو به ديگران خوشبين باشي، به لغزش دچار گشتهاي.»11
بنابراين، در روابط اجتماعي، جايي كه فساد حاكم است و هر كس به طور طبيعي قضاوت منفي دارد، قضاوت مثبت نوعي ساده لوحي است. اين وظيفه افراد است كه از جاهايي كه بستر گمان به فساد گسترده است، دوري كنند تا قضاوت منفي دربارة آنان صورت نگيرد. به از اينرو، به افراد توصيه شده است كه خود را در موضع تهمت قرار ندهند؛ چرا كه در اين صورت بهطور طبيعي در معرض بدبيني هستند و جز خود نبايد كسي را مذمت كنند.12 بدبيني در اين موقعيت، از احتياط و دورانديشي سرچشمه ميگيرد.13
در روايات، در مواردي، خوشبيني به صورت مطلق، مطلوب است؛ جايي كه بخواهيم در موقعيت طبيعي، درباره خوبي و بدي ديگران قضاوت كنيم. اين قضاوت خوشبينانه موجب ميشود كه ما هيچگاه خود را برتر از ديگران نبينيم و شناخت صحيحي داشته باشيم. نبايد بيدليل به ديگران اعتماد كرد. در سپردن امانتهاي عمومي و پستهاي مديريتي و مسائل مرتبط با منافع عموم، نبايد خوشبين بود و بدون دليل اعتماد كرد. بنابراين، در موقعيتهاي عادي و طبيعي، ذهن ديگران را بهصورت منفي تحليل كردن، خطاي شناختي به حساب ميآيد.
خطاي فيلتر ذهني14
يكي ديگر از تحريفهاي شناختي، فيلتر ذهني است. فيلتر ذهني موجب ميشود كه فرد بخشي از واقعيتها را نبيند و فقط به واقعيتهاي محدودي توجه كند كه شايد آن محدوديت بخش اصلي واقعيت نيست.15 براي مثال، وقتي كسي ميگويد: «هيچكس مرا دوست ندارد، من آدم بيمصرفي هستم. هروقت با كسي دوست شدهام، نتوانستهام دوستيام را حفظ كنم.» به سرماية خود توجه نكرده، و فقط كمبودهاي خود را ديده است. چنين فردي، به دليل حصاري كه پيرامون خود كشيده است، نميتواند هيچ موردي را كه خلاف افكار غلط محاصره كننده نشان ميدهد، تصور كند. بهعنوان مثال، هرگز نميتواند به اين امر فكر كند كه خداوند تا چه حد او را مورد علاقه مادرش قرار داده است و او از اين نعمت برخوردار است يا دوستاني نصيب او كرده است كه كمتر كسي چنين دوستاني دارد و... چنين فردي نه تنها به همه بخشهاي زندگي توجه نكرده، بلكه بخشهاي اصلي را نيز درست نفهميده است. اين نكته مهم است كه بدانيم بخش اصلي واقعيت زندگي ما كجا است؟
وقتي به اين نكته توجه ميكنيم، پي ميبريم مبناي ارزشگذاري در تعاليم اسلامي براي انسان، ارتباط و تعلق وجودي او به خداوند و دميده شدن روح الهي در وجود او است. دارايي حقيقي او همين است. شناخت انسان به معناي شناخت ارزشهاي وجودي، كرامت انساني و ارتباط انسان با خدا است.16 خودشناسي، انسان را به عميقترين لايههاي دروني انگيزههاي خويش هدايت ميكند. در چنين صورتي، انسان خود را وابسته مطلق به خداوند ميداند. در نتيجه، هيچ گاه بخشهاي غير مهم از واقعيت را مهم نميبيند و هيچگاه احساس شكست نميكند.
احساس دارايي با وابستگي به مالك خود «نه بيگانه» غرورآفرين است. انسان با درك صحيح از مالكيت خداوند منّان، كه فضل مطلق است و بخلي در او راه ندارد، ميفهمد كه با كريم مواجه است. اين مواجهه، كه در وجود او بخش اصلي زندگي را تشكيل ميدهد، آرامشآفرين است.
خطاي بيتوجهي به اثر مثبت17
ناديده انگاشتن بخش مثبت زندگي منفينگر است كه نقش عمدهاي در زندگي مطلوب دارد، خطاي بيتوجّهي به امر مثبت را به همراه دارد كه نشان ميدهد فرد فقط منفينگر است. و توجهي به امور مثبت ندارد.18 اين خطا از آن جا پديد ميآيد كه فرد انتظارات عجيب دارد. گويا امور مثبت زندگي، اموري است كه بايد باشد و بودنش قابل ارزش گذاري نيست، بلكه نبودن آن ارزش منفي ميآفريند و روح انسان را كدر ميكند. با چنين تصوري، فقط به جنبههاي منفي چشم دوخته ميشود و براي انسان نااميدي و چندش ايجاد ميشود.
روزي حضرت عيسي(ع) با اصحاب خويش از محلي عبور ميكردند. در ميان راه، سگ مردهاي را مشاهده نمودند. بعضي از اصحاب حضرت گفتند: اين سگ چقدر بدبو است. حضرت در مقابل فرمودند: «اين حيوان چه دندانهاي سفيدي دارد!»19 اين نوع نگاه، كه از مثبت نگري حكايت ميكند، وقتي درباره حيوانات مرده از زبان معصومين(ع) مورد تشويق قرار گرفته است، مثبت نگري نسبت به انسانها، كه با فطرت پاك خدادادي خلق شدهاند، اولويت بيشتري دارد.
خطاي همه يا هيچ20
يكي ديگر از خطاهايشناختي، تفكر همه يا هيچ است. اين خطاي شناختي گوياي اين است كه اگر فرد به كاملترين و بالاترين سطح مورد نظر خود نرسد، گويي هيچ موفقيتي بهدست نياورده است.21 چنين فردي، اصلاً به دارايي نسبي معتقد نيست و دارايي را مطلق ميبيند و ميگويد: دارايي يا هست يا نيست و كم و زياد براي او معنا ندارد. براي مثال، دانشجويي كه براي يك امتحان تلاش زيادي كرده و نمرهاش نسبت به امتحان قبلي بهتر شده است، ولي به حد ايدهآل نرسيده است، گاهي با خود ميگويد: «كه تلاشهايم هيچ فايدهاي نداشته، هيچ چيز نسبت به سابق تغيير نكرده است.» اين خطاي شناختي، همان تفكر همه يا هيچ است؛ اين خطاي شناختي است، زيرا چنين فردي وظيفه خود را انجام داده و تلاش بيشتري نسبت به قبل داشته است. پس به خاطر وظيفهاي كه انجام داده است، نبايد نگران باشد.
آنچه انسان را به گمراهي ميكشد، غفلت از تلاش در راه وظيفه است. اين غفلت است كه براي انسان ناامني ايجاد ميكند.22 از اينرو، به جويندگان خوشبختي توصيه شده است: «غفلت را كنار بگذاريد و به تلاش و كوشش رو آوريد.23 اين لازمه احتياط و تدبير در كارها است.24 نبايد از هيچ چيز، جز تخلف در سعي و كوشش براي انجام وظيفه هراس داشت.25 هرجا كه نقطه امني پيدا شد و انسان احساس كرد به مأموريت خويش عمل كرده است، بايد احساس آرامش كند.26 كسي كه هميشه به اين مسئله فكر ميكند كه بايد همه آنچه را كه ميخواهد، در هر صورت به دست آورد، فردي خيالاتي است. تصحيح خطاي شناختي در اين زمينه، ميتواند براي انسان نشاط و شادابي به همراه داشته باشد.
خطاي پيشگويي27
گاهي اوقات افكار ما بيشتر معطوف به آينده است، ولي بيشتر آنچه كه براي آينده پيشبيني ميكنيم، منفي است. بهعنوان مثال، وقتي گفته ميشود: «حتماً امتحانم را خراب خواهم كرد»، «مطمئنم كسي به حرفم گوش نخواهد كرد»، «بليط پيدا نخواهم كرد.» و.... به نظر ميرسد، چنين پيشبينيهايي براي آينده درست نباشد، بهخصوص اگر قضاوتها يكطرفه باشد. اين «خطايشناختي پيشگويي» ناميده ميشود. گاهي اين پيشگويي، به پيش داوري منتهي ميشود كه نوعي نگرش منفي و خصمانه نسبت به ديگران است.28 تعاليم اسلام نگرشهايي را به افراد ارائه ميدهد تا زمينههاي شناختي پيش داوري را از بين ببرد.29
در اين زمينه، متون ديني ابتدا افراد را به تفكر و دنبالهروي از علم ترغيب و سپس، آنان را از پيروي حدس، گمان و تصورات غيرعلمي منع ميكند.30 پيروي از احتمالات غيرعقلايي خطا محسوب ميشود. پيشبيني آينده، درصورتي كه با شواهد قطعي همراه باشد، قابل قبول است. در غير اين صورت، هيچ نوع پيشبيني و پيشگويي قابل دفاع منطقي نيست و خطاي شناختي محسوب ميشود.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «آيا گمان ميكني تو ميتواني ديگران را به زمان و ساعتي راهنمايي كني كه هرگونه بدي در آن كنترل شده باشد، يا به عكس از ساعتهايي سخن بگويي كه بدي در آن اتفاق ميافتد؟ اگر كسي تو را در اين فكر و پيشگويي تصديق كند قرآن را تكذيب كرده است!»31 بيشك، قرآن و سخنان معصومين(ع)، شناخت صحيح را در اختيار ما قرار ميدهد. تكذيب آنها به خطاي شناختي است.
از نظر قرآن، آينده ما را اعمال ما رقم ميزند. اين مقدار از پيش بيني چون قطعي است، قابل پيشگويي است.32 بنابراين، براي دستيابي به آرامش با پذيرش مسئوليت و انجام وظيفه، فقط بايد به خدا توكل كرد و او را در نظر گرفت. در اين صورت، خداوند براي انسان گشايشي فراهم ميآورد و او را كفايت ميكند.33 اين بهترين راه براي نيل به آرامش است.
خطاي تعميم مبالغه آميز در قضاوت نهايي34
گاهي اوقات افكار ما اغراقآميز است. بهعنوان مثال، گاهي ميگوييم: «آبرويم رفت، يا تمام زندگيم خراب شد.» اين خطا، با نام درشت نمايي ياد ميشود. حال، اگر چنين فردي با خود بگويد: «من آدم شكست خوردهاي هستم و تمام تلاشها و تمام زندگيام بيحاصل بوده است.» دچار خطاي شناختي تعميم مبالغهآميز شده است.
در بسياري از زمينهها، مشكلات انسانها برخاسته از افراط و تفريط است. شناخت درست و متعادل، به ارزيابي و برنامهريزي دقيق انسان كمك ميكند تا بتواند به بهترين نتيجه نائل آيد. اصولاً انسان بايد چنين باشد؛ زيرا چنين كسي عاقل و عالم است. در غير اين صورت، داراي ويژگيهاي انسان جاهل است.35
خطاي استدلال احساسي36
استدلال احساسي زماني است كه ما بدون دليل كافي و صرفاً به علّت احساسي كه داريم، قضاوت ميكنيم.37 به عنوان مثال، فردي كه اضطراب دارد، ميگويد: «چون من نگران هستم، پس حتماً قرار است اتفاق بدي بيفتد.»
انسان نبايد به دليل اينكه چيزهايي را بهطور طبيعي از دست ميدهد كه واقعيتي غير قابل انكار است، آمادگي، خود را براي شروع مجدد ناديده بگيرد.38 انكار آمادگي امري احساسي است و از منطق برنخاسته است. هيچ كاري را با آنچه در گذشته اتفاق افتاده است، نميتوان برابر دانست. هيچ منطق صحيحي چنين همساني را تاييد نميكند. پس، يك امر واقعي و طبيعي، چنانكه با احساسي غيرعقلايي و فاقد دليل منطقي همراه شود، خطاي شناختي است.
خطاي بايدها39
برخي افراد، بايدها و نبايدهاي زيادي را براي خود و ديگران بهكار ميبرند يا توصيهها و دستور العملهاي زيادي را براي ديگران مطرح ميكنند. هرچند اين بايدها و نبايدها تا حدي ايجاد انگيزه ميكند، ولي نميتواند چيزي را تضمين كند. بهعنوان مثال، گفتن اينكه من بايد نمره خوبي بگيرم و... نميتواند تضمين كننده اين باشد كه فرد واقعاً نمره خوبي بگيرد. تنها اثري كه دارد اين است كه اگر فرد نمره خوبي نگيرد، خود را سرزنش ميكند. اين نوع خطا، خطاي بايدها نام دارد.
لازم به يادآوري است كه نصيب آدميان، چيزي جز محصول سعي و تلاش آنها نيست.40 بنابراين، «بايدها» در محدوده وظايف معنادار است. اما در بخش نتايج، تقديرات الهي نتيجه را رقم ميزند. انسان نبايد همواره بگويد: «اينچنين بايد ميشد و نشد. علي(ع) ميفرمايد: «دربارة گذشته بسيار فكر نكن و افسوس بر آن را در دل خود بيدار مكن كه تو را از آمادگي پيروزيها در آينده باز ميدارد.»41 از سوي ديگر، آينده هر كس به موقعيت فعلي او وابسته است. اگر امروز شما وظايف خود را بهدرستي انجام دهيد و از فرصتي كه داريد به خوبي استفاده كنيد، در آينده زندگي درخشاني خواهيد داشت. پس، فقط به وظيفه امروز خود بايد انديشيد و (بايد) خود را به تكليف امروز مرتبط ساخت. غصه فرداي نيامده را نبايد خورد، آن را نبايدبه غصه امروز افزود. بار امروز را بيجهت نبايد سنگين كرد.42 پس به كار بردن «بايدها» در بخش نتايج، ميتواند يك خطاي شناختي باشد. بايد به وظيفه انديشيد و در حدّ توان آن را انجام داد.
ملاك رضامندي افراد از عملكرد خويش، عمل به وظيفه است. بايد دانست كه هيچكس به همه آرزوهاي خود نميرسد. نبايد رضايت از زندگي را به وصول به آمال و آرزوها متوقف سازد. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «تو به همه آرزوهايت نميرسي... و چه بسا خواستههايي كه به جنگ رواني و ناامني انسان منتهي ميشود.43 پس به آنها فكر نكن، تنها به وظيفه فكر كن كه انسان را از تنگنا نجات ميدهد.44
چه بسا آرزوها براي انسان اين احساس را بهوجود ميآورد كه او فاقد نعمت است. اين احساس، شادابي داشتن نعمت را از او ميگيرد. نعمت را در چشم او كوچك جلوه ميدهد،45 اعمال انسان را نابود ميسازد و پايان عمر انسان را نزديك ميسازد.46 بدان بالاترين ثروت ترك آرزوها است؛ چرا كه نتيجه آرزوها تأثّر و تأسّف است.47 آرزوها پايانپذير نيست. نه تنها پاياني ندارد، بلكه هرچه بيشتر ميشود، حرص و ولع افزايش مييابد. پيامد اين فزوني رضايتمندي كمتر و اضطراب بيشتر است. بايد دانست كه مجموع عمر آدمي در دنيا ساعتي بيش نيست. آنچه از اين ساعت گذشته، از بين رفته و آنچه نيامده است، نميدانيم چيست و سرمايه پر ارزش انسان، همين لحظاتي است كه اينك در اختيار او قرار گرفته است. بايد آن را در راه انجام وظيفه مصرف نمايد تا دل مشغولي انسان كاهش يابد.48
خطاي برچسب زدن49
افرادي كه دچار افسردگي هستند، تمايل زيادي دارند كه نامها و القابي به خود دهند. آنها خود را تنبل، بيعرضه، و نظاير آن مينامند يا حادثهاي را بدبختي بهحساب ميآورند. اين «خطاي شناختي برچسب» زدن نام دارد.50
ممكن است كساني خيال كنند بهتر است انسان به نوعي خود را تحقير كند، و به خود برچسبي بزند. چنين افرادي گاهي فكر ميكنند، اين نوعي مبارزه با نفس است! برخي از عرفا و اهل تصوف، كه با منابع غني اسلامي در اين زمينه آشنايي كمي دارند، مرتكب اين خطا شدهاند. گاهي كه با تحقير ديگران رو به رو گشته اند، آن را براي خود نوعي افتخار تلقي كردهاند.51 اما اسلام بر كرامت و عزّت نفس بسيار تأكيد ميكند و اجازه نميدهد فرد خود را در برابر ديگران ذليل كند. در نصايح حضرت لقمان به فرزندش آمده است: «نيازمندي خود را پيش مردم بازگو نكن تا در ميان آنان عزيز باشي و از چشم آنان نيفتي.»52
اسلام اجازه نميدهد كه انسان خود را تحقير كند؛ زيرا افرادي كه دچار خودكمبيني هستند و براي خود ارزشي قائل نيستند، به راحتي در دام اعمال غيراخلاقي گرفتار ميشوند. نه تنها اميدي به خير در آنها نيست،53 بلكه براي چنين افرادي آسيب رساندن به ديگران امري طبيعي است.54
ميان عزّت نفس و اخلاق همبستگي وجود دارد؛ به اين معنا كه هرقدر ميزان عزّت نفس و احترام به خود بالاتر باشد، امكان ارتكاب اعمال غيراخلاقي كمتر است. كمبود و فقدان عزّت نفس، با افزايش ارتكاب كارهاي خلاف اخلاق رابطه دارد. نگاه مثبت به دوري از برچسبهاي منفي، انسان را براي رسيدن به موفّقيّت ياري ميكند. انسان نه تنها مجاز نيست دربارة خود از برچسب منفي استفاده كند، بلكه در تحليل حوادثي كه پيرامون خود نيز ميبيند، حق ندارد برچسب بزند و بايد آن را به فال نيك بگيرد.55 برچسب منفي بر حوادث انسان را از موفقيت دور ميكند.
خطاي تفكر نامتعارف56
بسياري از افراد افسرده، خود را مسئول وقايع و حوادث منفي ميدانند. آنها هر حادثه منفي را به خود نسبت ميدهند و به اين دليل خود را سرزنش ميكنند. به عنوان مثال، چنين افرادي خود را مسئول شكست دوستشان در امتحان ميدانند؛ زيرا معتقدند بايد به اتفاق هم درس ميخواندند تا او هم ياد بگيرد، يا اگر رابطهشان با دوستي بههم خورده است، تمام تقصيرها را خود بهعهده ميگيرند. گاهي نيز در مقابل ميگويند: «باران آمد تا روز مرا خراب كند يا پليس ميتوانست خيليها را جريمه كند، ولي مرا جريمه كرد.»57 اين خطا را «شخصيسازي» مينامند.
بيشك، در مقام ارزيابي كار خود و ديگران، نگاه خوشبينانه به ديگران و نگاه سختگيرانه نسبت به كارهاي خود امري مطلوب است؛ زيرا انسان بهطور طبيعي تمايل دارد كه مسئوليت را از دوش خود بردارد و تلاش ميكند با توجيهاتي از مسئوليت شانه خالي كند. با نگاه سختگيرانه به خود، ميتوان از اين مشكل رهايي يافت، اما پس از دقت و تيزبيني در بررسي و ارزيابي و نيافتن شواهدي مبني بر توجيه و فرار از مسئوليت، به دوش كشيدن محدوديتها و شكستهاي ديگران خطا است.
خطاي درشت نمايي در چشم انداز58
هرچند تغيير نگرش موقتي است،59 اما لازم است براي خوشبختي، تغيير عميقي در نگرش انسان نسبت به دنيا پيدا شود. چشم انداز ناصواب بيشترين خطايي است كه عامل افسردگي در انسانها است. بيشترين جلوة اين خطا در توجه بيش از اندازه به دنيا و بزرگ شمردن آن است. دارايي دنيايي را همه چيز به حساب آوردن و از دست دادن آن را ختم زندگي تلقيكردن، بستر بسياري از افسردگيها است. اين خطاي شناختي است؛ چرا كه دنيا را همانگونه كه هست، بايد ديد. چنانكه انسان، آن را به صورتي غيرواقعي و تخيلي بنگرد، به آفات فراواني مبتلا ميشود. آنگونه بدان دل بسته ميشود كه همه خطاها به همراه آن ميآيد.
داراييهاي اين دنيا، گاهي نه تنها عامل خوشبختي نيست، بلكه عامل حسرت است. وقتي دارايي حسرت زا باشد، طبيعي است كه از دست دادن آن، نه تنها نبايد انسان را دچار اضطراب كند،60 بلكه نداشتن دارايي نوعي راحتي و غنيمت است.61 و در مقابل، داشتن آن مسئوليتي است كه ميتواند مشكلساز شود.62 البته اينها همه در صورتي است كه انسان خلاف وظيفه عمل نكرده باشد.
بايد همه همّ و غمّ انسان، منزلگاه پايدار و ابدي او باشد و در حد ضرورت از اين دنيا استفاده كند.63 انساني كه شناخت درستي داشته باشد، حس ميكند دنيا عامل رفعت و مقام نيست و حتي نعمتهاي الهي آن نيز در برابر نعمتهاي اخروي ناچيزي است.64 اندوه هميشگي، حرص پايدار و آرزوي طولاني و دستنيافتني از پيامدهاي شناخت نادرست دنيا است.65 انسان بايد خداي منّان را شاكر باشد و به ارتباط خود و كسي كه همه هستي از آن او است، فكر كند. خود را به او بسپارد و او را تكيهگاه خويش سازد. در اين صورت، همه خوشبختي خود را در وابستگي به او ميبيند و چون او همواره هست، و هيچگاه از دست نميرود، همواره احساس دارايي ميكند و از افسردگي دور ميماند.
لازم به يادآوري است كه آن بخش از داراييهاي اين دنيا، كه ميتواند به خوشبختي ما كمك كند، با سپاسگزاري از حضرت حق بهدست ميآيد. ما با سپاسگزاري، بهترين بنده او ميشويم. استحقاق بيشتري براي دريافت نعمت پيدا ميكنيم.66 اگر به دنبال رفاه از طريق نعمتهاي الهي هستيم، ضرورت است با سپاسگزاري از صاحب نعمت، نه تنها نعمت را افزايش دهيم، بلكه غم و اندوه را نيز از بين ببريم.67 حراست و حفاظت از نعمتها، كه عامل آسودگي هستند، با سپاسگزاري فراهم ميآيد.68 همانگونه كه تشكر و سپاس، حافظ و افزايش دهنده نعمت است، مصونيّت از نقمت و بدبختي را نيز بهدنبال دارد.69 و در مقابل، كم سپاسي يا ناسپاسي زمينه زوال و نابودي نعمت است.70
براي پيدايش روحيه سپاسگزاري در انسان، دو راه اساسي وجود دارد. اين دو راه، يكي مبتني بر مقايسه خود با ديگران و ديگري خودشناسي درست است:
كسي كه در خويشتن شناسي، خود را به مالك و كريم مطلق وابسته ميداند همه چيز خويش را از او ميبيند، بستر مناسبي براي سپاسگزاري پيدا ميكند. نتيجه اين خودشناسي، اين است كه فرد ثروت خود را اظهار ميكند. اين ابراز، تأثير فراواني در شادابي و نشاط فرد دارد. با اين خودشناسي، اشتغال قلبي و ذهني انسان به حقايق موجب ميشود كمتر به تخيّلات رو آرد، واقعبين باشد و بيشتر مسرور گردد. اساساً توجّه به اين كه دارايي فرد از سوي خداست و انسان آن را اظهار ميكند، نوعي سپاسگزاري است.71
راه دوم بستر سازي براي سپاسگزاري، اين است كه انسان به زير دست خود بيشتر بنگرد و خود را با او مقايسه كند. اين تيزبيني باب شكر و سپاس را به روي انسان باز ميكند.72 نگاه به فرودستتر، كرامت كريم را بيشتر هويدا ميسازد و نگاه به فرادستتر، آرزوهاي طولاني و غم افزا براي انسان پديد ميآورد.
پيامدهاي خطاهاي شناختي:
به دنبال اين خطاها، سبكهاي زندگي خاصي براي افراد پيش ميآيد و آنان را به مشكلاتي دچار ميسازد كه مهمترين آنها عبارت است از:
1. روان رنجورخويي73
افرادي كه داراي خطاهاي شناختي هستند، بسياري از اوقات، احساس درماندگي ميكنند و به رنجور خويي رو ميآورند. از اينرو، خود تصميم نميگيرند و منتظرند ديگران به آنها دستورات خود را ديكته كنند، با ديگران هماهنگ نيستند، اگر مورد احترام ديگران قرار نگيرند، از آنان به شدّت ناراحت ميشوند، وقتي كارها خوب پيش نميرود، افسرده ميشوند و كار را رها ميكنند و غالباً نگران و مضطرب هستند. اين دسته، گرچه به ظاهر گاهي رفتارهاي سازگارانه نشان ميدهند، امّا باتوجه به اضطراب، افسردگي، ناهمنوايي با ديگران، درماندگي، خودتحقيري و ناخشنودي از زندگي، تفكّرات خيالي دارند و سبك مقابلهاي ناسازگارانه با زندگي دارند.
2. مقابلهاي سركوبگر74
سبك ديگري كه به دنبال خطاهاي شناختي پديد ميآيد، سبك مقابلهاي سركوبگر است. در اين سبك، فرد تلاش ميكند احساسات خود را كنترل كند، از برونريزي احساسات منفي و كجخلقي خودداري كند. اينگونه افراد با خود ميگويند: «من هميشه بايد مؤدب باشم حتي نسبت به افرادي كه رفتار خوشايندي ندارند، هركس با من بيادبي كند، نبايد ناراحت و خشمگين شوم، هرگاه تحت فشار قرار گيريم، بايد كاملاً آرام و منطقي باشم و عصباني نشوم. اين افراد گرچه به ظاهر به نظر ميرسد رفتارهايي كاملاً سازگارانه داشته باشند، امّا حقيقت اين است كه سازگاري راهي است كه از درون فرد نشأت ميگيرد. چنين افرادي به دليل سركوب كردن احساسات خود، در مدّت طولاني دچار آسيب ميشوند؛ زيرا اوّلاً به ظاهر از آرامش برخوردارند، امّا از درون فشارهاي رواني زيادي را تحمل ميكنند و زندگي كردن با فشارهاي زياد بدون برون ريزي آسيب جدي وارد ميكند. ثانياً، چنين افرادي بسيار منزوي ميشوند؛ زيرا هميشه تحت كنترل ديگران هستند و نميتوانند ارتباط معنادار و هدفمندي با ديگران برقرار كنند. در برابر اين افراد، كساني كه از خطاي شناختي به دور هستند، سبك شخصيتي سازگارانهاي دارند.
3. برونگرايي افراطي75
سومين سبك برخاسته از خطاهاي شناختي، برون گرايي افراطي است. در اين سبك، افراد با اين احساس كه دوست دارند پرانرژي ظاهر شوند، فعّال باشند، با ديگران شوخي كنند و در كنار آنها باشند، زندگي ميكنند و بيشتر وقت خود را با ديگران ميگذرانند. اين سبك شخصيّتي چنان چه افراطي نبود، ميتوانست با خودپنداره مثبت فرد همراه و خوشبيني، روابط بين فردي مناسب، اميد، نشاط، رضايتمندي و عزّت نفس را بهدنبال داشته باشد. اما چون از حد اعتدال خارج شده است، از مطلوبيت ساقط ميشود. اين سبك برونگرايي حالتهاي پرخاشگري، خودشيفتگي و رفتارهاي ضدّ اجتماعي را بهدنبال خواهد داشت.
نتيجهگيري
انسانها به طور طبيعي، به اين سو گرايش دارند که از آلام و سختي ها دور باشند و آرامش و راحتي را در زندگي خويش تجربه کنند. اين گرايش نه تنها از نگاه روان شناسانه امري طبيعي و هنجار تلقي ميشود، بلکه از ديدگاه اسلام نيز تا زماني که به افراط کشيده نشود و از کنار آن سلب آسايش از ديگران به وجود نيايد، امري مطلوب و مقدس است. با توجه به اين که آرامش و راحتي در زندگي اجتماعي، به رفتارهاي مناسب و سازگارانه وابسته است و انسان ها بيشترين نمود روابط با ديگران را در رفتارها مشاهده مي کنند، بايد رفتارها مثبت باشند تا آرامش زندگي انسان را فراگيرد.
از سوي ديگر، رفتارها برخاسته از احساس ها و احساس ها برخاسته از نوع تفکر ماست. چنان چه خطايي در فکر ما وجود داشته باشد، به احساس ما سرايت مي کند و به دنبال آن، رفتار ما رنگ منفي به خود مي گيرد و از حالت مناسب خارج مي شود. براي داشتن رفتار مناسب، ما به احساس مثبت نياز داريم و اين از طريق تفکر مثبت پديد ميآيد.
براي رسيدن به تفکر مثبت، بايد واقع بينانه به رويدادهاي زندگي نگاه کنيم و انعطاف پذير با آن رو به رو شويم. تلاش براي تعادل ميان افكاري كه باعث افسردگي ميشود و افكار خوشايند و اميدوار كننده، انسان را به تفكر مثبت نزديك ميكند. اين نوع تفکر خوشبختي پايدار و قابل پيشبيني به همراه دارد.
امّا چنان که انسان دچار نوعي تفكر منفي در زندگي شود به خوشيهاي لحظهاي سوق پيدا مي کند كه آفتهاي فراواني دارد، چون اوّلاً پايدار نيست و در لحظهاي خاص اتفاق ميافتد. پس از نظر كميت قابل توجه نيست. ثانياً در بسياري از مواقع، حسرتهاي فراواني را به دنبال دارد و بيتوجهي به پيامدهاي حسرتزا كه با پشيماني مفرط همراه است، امر معقولي نيست. ثالثاً احساس خوشبختي پيشين را از بين ميبرد وقتي كسي به خوشحالي شگفتانگيز و زودگذري دست پيدا ميكند، اثر لذّتهاي ديگر زندگي براي او كمرنگ ميشود. اينها پيامدهاي تفکر منفي است.
بعضي فكر ميكنند عمدتا عوامل بيروني، خوشبختي و بدبختي ايجاد ميكند، يعني يك سري عوامل است كه براي هركس پيش آيد، خوشبخت ميشود و عوامل ديگري وجود دارد كه براي هركس پيش آيد، او را بدبخت ميكند، امّا واقعيت جز اين است. درست است كه حوادث خوب و بد داريم و وقتي حوادث خوب اتفاق ميافتد انسان احساس بهتري دارد، همچنين وقتي اتّفاق بدي ميافتد، انسان احساس بدتري دارد، امّا نوع نگاه شما به مسأله و چگونه جلوه كردن آن براي شما به شدت در احساس آرامش و اضطراب و احساس خوشبختي و بدبختي نقش دارد. احساس شما در باره حادثهاي كه برايتان اتفاق ميافتد، در بسياري از موارد حادثه را براي شما معنادار ميكند و اين جمله بهجا است كه ما با انتظاراتمان زندگي ميكنيم. به همين جهت است كه دو نفر با دو نوع انتظار در برابر يك حادثه دوگونه عمل ميكنند. انتظارات در بسياري از موارد برخاسته از نوع تفکر ما است. چنانچه تفکر مثبت باشد احساس آرامش به وجود ميآيد و چنانچه منفي باشد، به دنبال آن دلهره و ناآرامي پديد ميآيد.
راه پيدايش تفكر مثبت لطافت فكر است. فكر لطيف فكري است كه برخاسته از پندگيري، عبرتآموزي و عاقبت انديشي باشد. در روايتي حضرت امام صادق ع ميفرمايد: فكر خود را لطيف قرار دهيد و از عبرتها پند بگيريد. آن گاه در توضيح فكر لطيف، حضرت ميفرمايد: فكري لطيف است كه از عقل برخاسته باشد، به آخر و عاقبت هر چيز فكر كند و در حالي كه ديگران به ظاهر كار مينگرند، او باطن آن را ببيند و در حالي كه ديگران به حلاوت و شيريني زودرس آن ميانديشند، او به عاقبت آن بينديشد و اگر پايان خوشي ندارد به شيريني نقد آن تكيه نكند.
معناي درست خوشبختي رضايت كلّي از زندگي است. همينكه انسان فكر ميكند بسياري از خواستههايش محقق شده است، اوضاع زندگي خوب است، درصدد برمي آيد ديگران را شاد كند، به فكر آينده باشد، سختيها را زمينه آسايش بداند، در راستاي آرزوهايش گام بردارد، متناسب با حوادثي كه پيش ميآيد برنامهريزي كند و با نشاط به كارهاي روزمره بپردازد. اين ها نشانه رضايت كلّي شما از زندگي است.
منابع
آمدي، عبد الواحد، غرر الحكم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366.
ابن ابي الحديد، عبد الحميد آيتي، قم، انتشارات كتابخانه آيت الله نجفي مرعشي، 1404 ق.
پيترسن، رزمري و همكاران، شناخت پياژه ، تهران، سرمدي، 1381
جمعي از مؤلفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1382.
حراني، حسن بن شعبه، تحفالعقول، قم، جامعه مدرسين، 1404 ق.
ديلمي حسن ، ارشاد القلوب، قم، شريف رضي، 1412 ق.
سيد رضي، نهج البلاغه، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1406 ق.
فتي لادن و همكاران، آموزش مهارتهاي زندگي، تهران، دانژه، 1385.
فلسفي، محمدتقي، جوان از نظر عقل و احساسات، تهران، هيئت نشر معارف اسلامي، 1344.
كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365.
مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت ، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.
مطهري، مرتضي ، فلسفه اخلاق، قم، صدرا، 1382.
مهرابيزاده ، مهناز ، كمالگرايي مثبت / كمالگرايي منفي، تهران، رسش، 1382.
تبريزي مصطفي و ديگران، فرهنگ توصيفي خانواده و خانواده درماني، تهران، فرا روان، 1385،
ارونسون اليوت، روانشناسي اجتماعي، ترجمه حسين شكر كن، تهران، رشد، 1387.
جمعي از مؤلفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت، 1382.
كريمي يوسف، روانشناسي اجتماعي، تهران، ارسباران، 1388.
* استاديار دانشگاه کاشان [email protected]
دريافت: 5/6/1390 ـ پذيرش: 16/10/1390
1. رزمري پيترسن و همکاران، شناخت پياژه ، ص15.
2. همان، ص32.
3. لادن فتى و همكاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
4. همان
5 . mind reading
6. مصطفي تبريزي و ديگران، فرهنگ توصيفي خانواده و خانواده درماني، ص 239.
7 . قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله لا يكون المؤمن عاقلاً حتى يجتمع فيه عشر خصال... العاشرة لا يرى احدا إلا قال هو خير منى وأتقى إنما الناس رجلان فرجل هو خير منه وأتقى وآخر هو شر منه وأدنى فإذا راى من هو خير منه وأتقى تواضع له ليلحق به وإذا لقى الذى هو شر منه وأدنى قال عسى خير هذا باطن وشره ظاهر وعسى أن يختم له بخير.
حسن ديلمي، ارشاد القلوب، ج 1، ص 197.
8 محمد باقر مجلسي، بحار الانوار ج 75، ص 336.
9 . جمعى از مؤلفان، روانشناسي اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، ص 70.
10 . قال اميرالمؤمنين عليهالسلام: ضَعْ أمرَ أخيك عَلَى أحسَنِهِ حتّى يأتيك ما يَغلبُكَ مِنْهُ ولا تظُنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخيكَ سُوءاً وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِى الْخَيْرِ مَحْمِلاً.
محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج 2، ص 362.
11 . قال على عليهالسلام: إذا استولى الصّلاح على الزّمان وأهله ثمّ أساء رجل الظّنّ برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم واذا استولى الفساد على الزّمان وأهله فأحسن رجل الظّنّ برجل فقد غرّر. سيد رضي، نهج البلاغه، حكمت 114.
12 . قال على عليهالسلام: من وضع نفسه مواضع التُّهمة فلا يلومنّ من أساء به الظّنّ. سيد رضي، همان، ص 108.
13 . وما أقبح سوء الظن إلا أن فيه الحزم. عبد الحميد ابن ابي الحديد، ج 11، ص 279.
14 . mind filter
15. لادن فتي و همکاران، همان، ص140
16 . جمعى از مؤلفان، روانشناسي اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص 110.
17 Inattention to Possitive Effect
18. لادن فتي و همکاران، همان ، ص 140.
19 . روى انه مر مع الحواريين على جيفة فقال الحواريون ما انتن ريح هذا الكلب فقال عيسى عليهالسلام ما اشد بياض اسنانه. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 14، ص 327.
20 All or Nothing
21. لادن فتي و همکاران، همان، ص 140.
22 . قال علي ع الغفلة ضلال النفوس وعنوان النحوس. عبد الواحد آمدى ، غرر الحكم، ص 263.
23 . قال علي ع إن كنتم للنجاة طالبين فارضوا الغفلة واللهو والزمو الاجتهاد والجد. همان.
24 . قال علي ع الغفلة ضد الحزم. همان.
25 . قال علي ع لا يخف خائف إلا ذنبه. همان.
26 . قال علي ع لا ينغى للعاقل أن يقيم علي الخوف إذا وجد إلى الأمن سبيلا.همان.
27 . prophecy
28. ارونسون اليوت ، روانشناسي اجتماعي، ترجمه حسين شکر کن، ص 323.
29. جمعي از مؤلفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، ص 220.
30 . ولا تقف ما ليس لك به علم، (اسراء: 36.)
31 . قال على عليهالسلام أتزعم أنّك تهدى إلى السّاعة التى من سار فيها صرف عنه السُّوء وتخوّف من السّاعة الّتى من سار فيها حاق به الضّرّ فمن صدّقك بهذا فقد كذّب القرآن.
سيد رضي، همان، ص 105.
32 . قال اللّه تعالى (وما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ويعفو عن كثير) ( شورى: 30.)
33 . من يتق اللّه يجعل له مخرجا... ومن يتوكل على اللّه فهو حسبه. (طلاق: 3 و 4.)
34 Over Generalizating
35 . قال على عليهالسلام لا ترى الجاهل الاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً.( سيد رضي، همان، ص 479.)
36 . affective reasoning
37. لادن فتي و همکاران، همان، ص 140.
38 . قالَ على عليهالسلام إذا لم يكن ما تريد فلا تبل کيف كنت. ( سيد رضي، همان، ص 479.)
39 . prescriptions
40 . ليس للانسان الا ما سعى. ( آل عمران: 39.)
41 . لا تشعر قلبك الهم على ما فات فيشغلك [عن الاستعداد] عما هو آت. عبد الواحد آمدى ، همان، ص211 .
42 . قال على عليهالسلام يا ابن آدم لاتحمل همّ يومك الذى لم يأتك على يومك الّذى قد أتاك فإنّه إن يك من عمرك يأت اللّه فيه برزقك. (سيد رضي، همان، ص 522.)
43 . قال على عليهالسلام اعلم يقيناً أنّك لن تبلغ أملك... فإنّه ربّ طلب قد جرّ إلى حرب. (عبد الواحد آمدى، همان، ص 315.)
44 . قال علي ع من اتقى اللّه سبحانه جعل له من كل هم فرجا ومن كل ضيق مخرجا. همان.
45 . قال على عليهالسلام، تجنبوا المنى فإنها تذهب ببهجة نعم اللّه عندكم وتلزم استصغارها لديكم وعلى قلة الشكر منكم. همان.
46 . قال على عليهالسلام بئس الشيمة الأمل يفنى الأجل ويفوت العمل. همان
47 . قال على عليهالسلام حاصل المنى الأسف وثمرته التلف. همان.
48 . محمدتقى فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 78.
49 stigma
50. لادن فتي و همکاران، همان، ص 140.
51 . مرتضي مطهرى، فلسفه اخلاق، ص66.
52 . لا تحدث الناس بفقرك فتهون عليهم. محمد باقر مجلسي، همان، ج 47، ص 432.
53 . قال علي ع من هانت عليه نفسه فلا ترج خيره. همان، ص 394.
54 . قال رسول الله ص من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره. (حسن بن شعبه حراني، تحفالعقول، ص 512.)
55 . قال على عليهالسلام تفأل بالخير تنجح. (عبد الواحد آمدي، غررالحكم، ص 104.)
56 . informal
57 . مهناز مهرابىزاده ، كمالگرايى مثبت / كمالگرايى منفى، ص 78.
58 . malikalihood
59. يوسف کريمي، روانشناسي اجتماعي، ص 277.
60 . قال على عليهالسلام: الدنيا خيرها حسرة وشرها ندم. (عبد الواحد آمدي، غررالحكم، ص 144.)
61 . قال على عليهالسلام: كلما فاتك من الدنيا شىء فيه غنيمة. همان.
62 . قال على عليهالسلام: كل نعيم الدنيا ثبور. همان.
63 . قال على عليهالسلام: كونوا قوما علموا أن الدنيا ليست بدارهم فاستبدلوا اجعل همك وجدك لآخرتك. همان.
64 . قال على عليهالسلام: لا ترفع من رفعته الدنيا. همان.
65 . قال علي ع من لهج قلبه بحبّ الدينا التاط قلبه منها بثلاث هم لا يغبّه وحرص لا يتركه وأمل لا يدركه. (سيد رضي، نهجالبلاغه، ص 508.)
66 . قال علي ع أحب الناس إلى اللّه سبحانه العامل فيما أنعم به عليه بالشكر وأبغضهم إليه العامل فى نعمه بكفرها. (عبد الواحد آمدي، همان، ص 277.)
67 . قال علي ع عليكم بدوام الشكر ولزوم الصبر فإنهما يزيدان النعمة ويزيلان المحنة..همان.
68 . قال علي ع (ما حصنت النعم بمثل الشكر)، (ما حرست النعم بمثل الشكر). همان.
69 . قال علي ع شكر النعم عصمة من النقم. (همان، ص280.)
70 . قال علي ع من قل شكره زال خيره. (همان ص 277.)
71 . قال علي ع اظهار الغنى من الشكر. همان
72 . قال علي ع أكثر النظر إلى من فضلت عليه فإن ذلك من أبواب الشكر. همان.